محل تبلیغات شما



▣ خوشه ی انگور حبه ای از آن کندم هنوز می لرزد . ـ هایکو/(؟) ـ پی نوشت : ١ ـ آیا این لرزش ، روایتگر جنبه های #فنا و زوال خوشه یِ انگور است یا دارد بقای خوشه را به تماشا می کشاند ؟! ـ ٢ - گفته اند هر چه #بقا در چیزی می بینی به همان قدر متوجه جنبه هایِ زوال و فنای آن نمی شوی . ـ ٣ - حبّه جزئی از خوشه است ؛ توجه به جزء ، راوی را از توجه به کُل بازنداشته . ۴- گویا عبارت هنوز می لرزد» ، از کنده شدن حبّه بیش تر به چشم می آید .
شانه بر موی کمر زد به کمر دست نزد ---------------------------------------------- پی نوشت : ١. این مصراع را صائب تبریزی از سیدعلی معصوم حسینی قانعی اصفهانی تضمین کرده است ، آن هم در غزلی که خودش در مصراع دومش می گوید : غوطه زد در دل دریا ، به گُهر دست نزد ٢. آیا این مصراع خبر از میلی نه می دهد ؟ یعنی شخص ، ابتدا جلوه گرانه رخ می نماید و همین که طرف مقابل ، دچار شد و شروع به خواهش و تمنا کرد از او پرهیز و دوری می کند! به هر حال گفته اند : چیزی که مردان را
400. مانگانلی در کتاب و مقاله های بسیار عمیق خود با عنوان (پینوکیو : یک کتاب موازی) نوشت که فرار عروسک از خانه سفر به سوی مرگ است ، مرگ به عنوان عروسک و باززایی به عنوان انسان . در واقع پینوکیو بی همانندی خود به عنوان یک عروسک سخنگو را رها می کند و به عنوان یک انسان هر چند که نامی خواهد داشت گم نام خواهد بود . 401. لوییجی مالربا در قصه ی پینوکیوی چکمه پوش ، داستان عروسکی را می گوید که با اشتیاق این که پسر خوبی نشود ، این بار نه از خانه بلکه از قصه ی خودش
200. یکی از نقاط تشابه فوتبال با تعزیه و شبیه خوانی هم همین است که همه ی شبیه خوانان امکان خواندن همه ی شبیه ها را دارند و در فوتبال هم ، آن کسی که در خط دفاع بازی می کند ، دلیل بر این نیست که نمی تواند در خط حمله بازی کند ، فقط توانایی اش در خط دفاع بیش تر است . تماشاگران تعزیه و یا هواداران فوتبال ، هر دو با اعتقاد به تماشا می نشینند . در تعزیه معین البکا خطای تعزیه خوان را می گیرد کاری که داور فوتبال به گونه ای دیگر انجام می دهد .
١ - در فیلم هایی مثل ماجرای نیمروز آن چه مهم است بازنمایی حال و هوای دهه ۶۰ نیست بلکه مهم‌تر این است که جغرافیای فیلم به صورت یک دنیای پیوسته سینمایی» درک شود تا بتواتد بیننده را در جهان داستان خود غرق کند . ٢ - دوربین در فیلم ماجرای نیم روز مثل فیلم آژانس شیشه ای سمت خودی هاست . ٣ - فیلم ماجرای نیم روز ، یک داستان پلیسی پیچیده را جایگزین مطالعه یک رخداد تاریخی می‌کند. ۴ - نزدیکیِ افراطیِ دوربین به صورت‌ آدم‌ها می تواند منجر به قاب‌هایی شود که به‌شدت ،
١- در الگوی روایی فیلم ، زمانِ صفرِ داستانی یا زمانِ مرجع نداریم یعنی روایت از نظرِ زمانی ، دورنمایِ مرکزی یا پرسپکتیو ندارد بلکه اتفاقات روی هم تا می‌شوند و در واقع قصهٔ روی خودش خم می‌شود ، لذا گاه احساس می‌کنیم به یک تناقض زمانی برخورد کرده‌ایم. ٢ - این گرداب های زمانی فیلم است که یا به بازنماییِ ناخودآگاهِ بعضی از شخصیت ها می پردازد ، و یا به صورت کابوس یک شخصیت به بیداری دیگری رسوخ می کند ؛ در واقع ، وقایع همدیگر را صدا می‌زنند و به شکل پژواک‌گونه‌ای

✃ محصص این اواخر آثارش را با اره و پتک خراب می کرد . او دوست داشت از آثار مرحومش حرف بزند ؛ او به موقع خارج‌شدن را به اندازه‌ی وارد شدن مهم می‌دانست. ✃ سپهر خلیلی : نوعی ماشین‌گرایی گنوسی در کار محصص وجود دارد . او مثل چرخ گوشت ، سوژه‌ها را از دل ادبیات ، اساطیر و تاریخِ نقاشی به درون می‌کِشد و تصویری مثله‌شده از آنان به دست می‌دهد که در رنگ غوطه‌ورند . ✃ زهرا جعفر پور : محصص در آثار خود ، تمام نشانِ آگاهی ها را از قربانیان دریغ می کند تا کار برایشان راحت

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

شرکت تعاونی جهان سبز محمدآباد گفت تعلیم و تربیت